سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی نشانه

 

 

تو تنهایی و من

تنها ترین دشتی

 که دائم سرو ِ تنها را

 در آغوشی پر از خلوت

 به گرمی می فشارد در خودش

شاید ؛

 بروید در جوارش سروهایی تا ابد

 جاوید

 و از یک ریشه صد ها شاخه ی سنگین

برون آید

و جنگل های انبوهی شود عشقی

 که از یک سرو

 آغازید

  تو را در دشت های سینه خواهم کاشت

و می دانم

که روزی از جوارت

جنگلی وحشی

چو شیری بر کمین

در صید آهویی

مرا گم می کند در خود

 تو سرشاری و من ؛

تنها ترین صیدی

که می ترسد

 بیاید از میان دام خود بیرون

 مرا در دام مخفی کن 

  که می ترسم برون آیم

 بمیرم با دم ساتور

چرا که قلب من

زخمیست از عشقت

 و پایم بی رمق مانده

ز فرط نا امیدی ها 

  مرا در دام مخفی کن

که من را نای رفتن نیست!

 


نوشته شده در شنبه 92/1/31ساعت 10:3 عصر توسط سارا رحیمی| نظرات ( ) |