پيام دوستان
+
و خداوند دراين بهار زيبا
بهترين نعمت بهشتي را تقديم کرد
ومن مادر شدم ...B-)
*ليلا*
ديروز 1:39 عصر
.: ام فاطمه :.
04/2/30
چنين است که شهادت، پايان نيست، فقدان نيست، بلکه گستردگي در زندگي حقيقي است. گشايش است، حيات است. و شهيد، حق است و زنده است و جاويد.
رهيده از تنگناي زمان و مکان. که حالا با دست و دل باز، بي هيچ حد و حصري، به خدمت ادامه خواهد داد. شهادت، از دست دادن نيست، به دست آوردن است.
+
،استاد فاطمي نيا در خصوص اثربخشي دعا مي فرمايد:
@};-
*«اهل بيت عليهم السلام فرموده اند: کاري کنيد که قرآن برايتان شيرين بماند؛ دعا برايتان شيرين بماند!
دعاهاي ماثوره بسيار فضايل دارد؛ اما اثربخشي اين ها منوط است به دوري از گناه
مرحوم پدرم که خودش از صلحا و اوليا بود مي فرمود:
دعاها را براي ترقي بخوانيد؛ ثوابش خودش مي آيد.»*
.

پيام رهايي
04/2/28
3 فرد دیگر
12 فرد دیگر
+
بهار، آغاز رويش است؛
نه فقط براي آنکه در آغاز مسير است،
بلکه براي هر جوياي حيات که فرصتش به تاراج زمستان سوخته و اکنون، در تمناي رويشي دوباره است.
باز ريشه دواندن،
باز باليدن،
برگ و بار آوردن.
گوارايتان بازشکوفايي و بازرويش.
روزهايتان، پر روزي و اوقاتتان پربرکت باد.

.: ام فاطمه :.
04/2/23
خانه ي خانواده
04/2/4
متاسفانه انگار مشکلات اقتصادي ما نه به خاطر بي برنامگي بعضي دولت ها و ناکارآمدي بعضي وزيراي اقتصادي، بلکه به خاطر" نه گفتن رهبري" به مذاکره است!يا مثلا طرف آمريکايي خيلي اهل مذاکره ي شرافتمندانه است !!! و گزينه هاي چشمگيري روي ميز گذاشته .
بعضي از گروهها ميگفتند شما کشور خودت را به عظمت برسان انقلاب خودش خودبخود صادر ميشود اما اين ساده ترين راه براي شناخت سياست بود اما کو کسي که قدرت داشته باشد و اين موضوع را درک کند . نشستن و استدلال کردن و نتيجه گرفتن کار ساده ايست اما تا با حقايق روبرو نشويم راه حلي که کشور و ملت ما را پست و حقير نکند يافتني نيست .
+
*عطري* مي شوي در کوهستاني ناپيدا…
کارم *مرمت* آثار باستاني است
کتيبه دلت را مرمت مي کنم
و الفباي ناخواناي روانت را
که به حروفي ناشناخته نوشته اند،
باز مي خوانم..

دبيرستان انصاري
04/1/25
کارم کشيدن جاده است، ساختن راه. از روزمرّگي هايت به *ملکوت* راه مي کشم.
خياطم، برايت پيراهن مي دوزم، پيراهني که اگر آن را بپوشي، *عاشق *مي شوي، تنت در باد مي وزد و جانت در جنّت مي دود.
فوگرم تار و پود عشق را رفو مي کنم، پارگي هاي لباس بخت را کوک مي زنم. وصله مي کنم *دل* را به آسمان و پينه مي کنم سرِ زانوي خستگي ها را.
پرستارم روي جراحت جانت *مرهم* مي گذارم، مرهمي از کلمات درست مي کنم، ضمادي از *خرسندي و خوش وقتي*. و اگر بخواهي بريدگي هاي روحت را بخيه مي زنم، سوزني دارم بي درد و نخي نازک که جذب مي شود در سلول هاي ظريفِ تازه رُسته ات. زخمت جوش مي خورد.
هما بانو
04/1/19
هما بانو
04/1/19
دنياي انسانها؟اين مشعل و فانوس عاجزانه از آنچه تو مي جويي نمي بيني دارد اين قلم اندر شبدر مت سوسو مي کند و از حوصله مي افتد؟در اين شهر که مي بيني با فانوس جز به جز آن را در پي انسان درنورديدم؟اگر بر من لقب انسان مي دهي اين شهر از ازدهام انسانها چون کرم به دور پيله سوخته خود تاب مي خورد جرات پروانه شدن را ندارد آپارتاي من از ارغواني به آوارتاي خود باش که اينجا شاپره ها دزدند