سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی نشانه

از خودم دلگیرم که تو را می خواهم

 و تو از من دلگیر که چرا اینهمه کم؟!

تو همه قلب مرا می خواهی

و توقع داری پاره ای آتش سرخ

من که خاکسترم اکنون چه کنم؟

آنقدر شعله کشیدم که تو راضی باشی تا شدم

آتش سرد

دست از بال و پر سوخته ی من بردار!

کهنه ققنوس دلم سوخته است

و از آن مانده به جا خاکستر...

تازه ققنوسی نیست که شود پیر و آتش گیرد...

از خودم دلگیرم که چرا بیهوده

 به تو من دل بستم

و چرا عشق مرا فرسوده؟

و چرا...؟

و چرا باز هوایت دارم؟!


نوشته شده در پنج شنبه 92/2/5ساعت 7:1 صبح توسط سارا رحیمی| نظرات ( ) |