سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی نشانه

...

 

من با خیال خیس تو در کوچه ها سردرگمم

 یادم نمی آید چرا!حال مرا داری تو هم؟!

حال مرا داری تو هم؟یادی ز من هم می کنی؟

وقتی که تنها می شوی احساس مبهم می کنی؟

از حال و روز من اگر خواهی که آگاهت کنم

باید بیایی نیمه شب با  کوچه همراهت کنم

هر کوچه و من نیمه شب با یاد تو سر می کنیم

گاهی نبودت را چه سخت با کوچه باور می کنیم

از تو چه پنهان تازگی با غصه ها همسایه ام

تنها نماندم بعد تو همپرسه با هر سایه ام

لبخند را من بی رمق با ماه تمرین می کنم

او یاد می گیرد ز من من ماه غمگین می کنم

این سو و آن سو می روم خود را به هر در می زنم

تا از خیالم کم شوی بر سنگ غم سر می زنم

از یاد من کم می شود این کوچه و دار و درخت

اما تو در یاد منی!جا مانده ای در من چه سخت؟!

<** ادامه مطلب... **>


نوشته شده در شنبه 92/3/18ساعت 4:44 عصر توسط سارا رحیمی| نظرات ( ) |