نماز باران
به نماز می ایستم و طلب باران می کنم!
رعد و برقی می خواهم تا زجرهایم را پاره کند ...
گلویم را سخت می فشارد ...ابری که بارور شده اما نمی بارد...
دوردستی می خواهد و کنج خلوتی!
این سرزمین جای حتی قطره ای باران ندارد...
مردم گلویم سالها شیون زده و غم خورده اند...
هوای گلویم از اشک اشباع است...
_این است سرگذشت دردهایی که نباریده و میعان شده اند!