بی نشانه
دلم باز هم هوایت میکند دلتنگت می شوم با اینگه همیشه هستی!
امروز غمی ندارم که به بهانه اش صدایت کنم و این بزرگترین غمی است که دارم غمگینم از این رو که گاهی فراموش میکنم شیوه ی خواستنت را و شیوه ی قدر دانی ات را! فراموش میکنم سپاس بگذارم تو را که می دانم هرگز چون تویی نخواهم داشت ! به تازه ترین لهجه های دنیا صدایت میکنم... و به لهجه ی گلهای ناز و نیلوفر! به من بیاموز یاد آوردنت را در آن زمان که سخت فراموش می کنم و مرا به یاد آور در آن لحظه که سخت فراموش می شوم! مدتهاست که قلم حرفهای ناگفته ام بر ورق نکشیده ام! امروز نفس می کشم تو را با تمام عاشقانه های خیس خورده ی دیوارهای کاه گلی!
تاریک تر از هرچه سیاهی شده ام من دم به دم و گاه به گاهی شده ام از دودکش خانه ی غم سر زده ام اینک به دل غصه چه آهی شده ام؟!