سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی نشانه

لالا لالا لالا لالا لالایی

ندارن مردم دنیا وفایی

عزیزم پلکتو آروم ببندش

نداره دیدن نامردی ارزش

بخواب رودم ،گلم،نازم،قشنگم!

بخواب فرزند سرخ لاله رنگم 

بخواب مادر بره قربون لب هات

بخواب نازم ،خدا باشه به همرات

بخواب!خوابیده اند کوه ها و خورشید

ستاره اومد و مهتاب درخشید

همه گلهای باغ خوابیده جز تو

همه شمع و چراغ خوابیده جز تو

بخواب مادر،بخواب !شب وقت خوابه

به روی چهره ی دنیا نقابه

لالا لالا لالا لالا لالایی

همه خوابن تو ناآروم چرایی؟

شبه ،خوابیده اند یاس و بنفشه

فقط ماهه که داره می درخشه

بخواب!خوابیده اند شیران و آهو

تو حق حق می کنی و مرغ یاهو

لالا لالا لالا لالا نفس هام

بده دستان تردت رو به دستام

بذار دستان تردت رو ببوسم

بخواب ای طفل شیطون ملوسم!??


نوشته شده در سه شنبه 97/9/20ساعت 3:9 عصر توسط سارا رحیمی| نظرات ( ) |

تو از من چه می خواهی جز اطمینان از اینکه عاشقانه دوستت دارم و رها کردن و رفتم وقتی تمام مرا تسخیر کرده ای؟! اما من از تو اندکی توجه می خواهم!نه حرف های عاشقانه ای می خواهم که خامم کند و نه دروغهای قشنگی که فریبم بدهد من لبخندی می خواهم که از صمیم قلب به من بزنی و جاذبه ای که مخفیانه بی آنکه طمع کنم مرا به سمت خود بکشد.نگاهی می خواهم که ناگزیر باشد و آغوشی که از ناچاری مرا به خود نگرفته باشد. به تو که فکر می کنم تمام آرزوهایم چون سقف نم خورده ای بر سرم آوار می شود . به جایی رسیده ام که حتی حرفهایم در گلویم می خشکد و بیرونشان نمی ریزم دیگر حرف زدن ها هم بی فایده است درد من با این حرف ها چاره نمی شود .درمان درد های من دل کندن و بریدن از تویی است که با من نیستی و دنیایی که مرا برای تو و این آرزوها نمی خواهد. باید تمام روزگار را درد بکشم...


نوشته شده در شنبه 97/8/26ساعت 9:40 صبح توسط سارا رحیمی| نظرات ( ) |

دوباره تنگ می گردد،به دریا می زنم دل را

کدامین موج می شوید من مجنون عاقل را؟

کدامین باد می رقصد درون سینه ی مستم...

که از خود بی خبر هر دم ،نمی دانم کجا هستم؟

من و حال و هوای تو عجب غوغای مفلوکی...

عجب!من با خیال تو چنین تنهای متروکی...

به تو دل را نمی بستم اگر؛دنیا چه حالی بود؟

درونم از غم و دوری همیشه پوچ و خالی بود!

اگر دلتنگی از من دور می شد شاه می گشتم

قرین صد ستاره ،همنشین ماه می گشتم!

اگر دلتنگی از من دور می شد نور می گشتم

مرا کوچک نمی دیدی زنی مغرور می گشتم

به خود این را که می گویم دمی دل می برم از تو

دریغ از حس آرامش !چرا که من پرم از تو!!!

در این احساس بی حاصل تمام عمر محبوسم

رسیدن قسمت ما نیست!در این غم خانه می پوسم!


نوشته شده در پنج شنبه 97/7/19ساعت 3:44 عصر توسط سارا رحیمی| نظرات ( ) |

من و باران و برف و سرنوشت برگ برگ زرد

در این پاییز من بی تو ؛ پر از سرما پرم از درد

بهاری نیست !ما را جاودان در این خزان کشتند

امیدی نیست از ما برکشاند این غبار و گرد!!!


نوشته شده در پنج شنبه 97/7/19ساعت 8:48 صبح توسط سارا رحیمی| نظرات ( ) |

دلتنگ ماهی دو صخره آنورترم ...

_او را به سفر چین برده اند-!!!


نوشته شده در یکشنبه 97/7/1ساعت 7:11 عصر توسط سارا رحیمی| نظرات ( ) |