سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی نشانه

بوی رفتن می داد...

  دفترچه بیمه ای که ورق ورق به آخر می رسید

 و پیرزن ...

چشم در چشم پنجره

 انتظار نسیمی می کشید

که آخرین برگ را از تن چنار بتکاند!


نوشته شده در یکشنبه 92/2/8ساعت 11:31 صبح توسط سارا رحیمی| نظرات ( ) |