سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی نشانه

..

من خیره به آئینه!او کیست که می خندد؟

او کیست که دل بر من هر ثانیه می بندد؟

در آینه زیباتر ؛ پر شورتر از من؛ او!!!

آشفته تر از مویم! پربارترین زن ؛ او!!!

آن چشم پر از عادت با شب شده هم آغوش

آن ماه به لب خورشید وان جلوه ی آبی پوش

او کیست که می رقصد با لرزش هر سازم؟

دل را به خیال او بر آینه می بازم

انگشت بر آئینه حک می کنم این زن را

او نیز به انگشتش تصویر تن من را

لب بر لب آئینه لب می زنم این غم را

او کیست که می گیرد این بوسه ی مبهم را؟!

او کیست در آئینه با من شده هم آغوش؟

من گم شده ام در او!در آن زن آبی پوش!

او کیست که می بوسد با شوق گلویم را

او کیست که می داند صد راز مگویم را؟

من خیره به آئینه! او کیست که می خندد؟

او کیست که دل بر من هر ثانیه می بندد؟


نوشته شده در یکشنبه 92/3/26ساعت 8:44 صبح توسط سارا رحیمی| نظرات ( ) |