بی نشانه
چگونه بی تو سر کنم که با تو می کشم نفس و در عبور پیچ پیچ لحظه ها که کوچه باغ سینه ی پر از صنوبر مرا به نغمه خوانی هزار و یک چکاوک رسیده از دیار کوچ زمانه مژده داده است منم اسیر پیچکی که لانه گونه در درون شاخه ام فقط تو را به چشم انتظار میزند صدا و با هجوم لانه های مرغ عشق به شاخه میکنم نزاع و بی سپر جواب حمله های تازیانه وار کوچ را به رد زدن به سینه ی پرستوان سرزمین دیگری به غیر تو ببین چه ساده می دهم! کجایی ای به کوچ رفته از دلم ؟! که شاخه ام بدون تو هویّت درخت را به جنگ با بنای لانه های تازه برده زیر صد سوال ! کجایی ای به کوچ رفته ازدلم ؟! بیا که شاخه های من به لانه ی تو زنده اند بدون حسرتی که می زند صدا به گوش من : چنارکم! درخت باش ، درخت باش و سخت باش !