بی نشانه
یادش به خیر آن نیمکت ، آن آرزوها باران ِ آرام و کمی خیسیده موها ،
آن چشم های خواهش آلود ِجوانی گفتی به من با من بمان تا می توانی آن دستهای سرد ولرزان و زمستان ، طفلان شب خوابیده از ترس دبستان هر جزره فرشی روی خاک ِ نیمکت بود دنیا هم آن شبها خوش و شیرین صفت بود من در کنارت بودم و نزدیک بودیم یک نامه با خطِّ خوش ِ تبریک بودیم یادش به خیر آن نیمکت ، آن عهد و پیمان از شوق ِ دنیا می چکید از ابر باران! ما بی کلک بودیم با شاخ ِ درختان ، یادش به خیر شام ِ سپید ِ نیک بختان آب و هوایی سرد و ماها ؛ گرم بودیم لبریز ی احساس ِ قشنگِ شرم بودیم بی چتر در زیرِ محبت خیس بودیم اشک ِ بلور ِ روشنِ تندیس بودیم یادش به خیر آنجا خدا نزدیکتر بود سرها برای هر بلایش بی سپر بود ............. یادش به خیری گفتم و آخر رسیدیم این روزها زندانی دست ِ نسیبیم یادش به خیر ، باید گذشت و زندگی کرد دنیا هم آن شبها فقط ارزندگی کرد! ستاره سروده شده در خرداد ماه 87