سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی نشانه

بگذار اجانب همه پاپوش بسازند 

ترک دل و دست و لب و آغوش بسازند 

نه ماندنشان چاره کند درد دلم را 

نه اینکه مرا رفته فراموش بسازند 

می می دهی ام تلخ ولی باز دمت گرم 

بهتر که مرا قافله مدهوش بسازد 

سر می کشد اندر دلم من شعله ی مهرت 

تا آذر و اسفند دل همدوش بسازند 

با ما تو نه این باش که خلقی شده با ما 

بردار ز دوشم تو غمی را که سر و گوش بسازند 

تو میروی و مرگ من حتمی است پس از آن...

اغیار کی این شعله توانند که خاموش بسازند؟

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در شنبه 100/11/2ساعت 7:56 صبح توسط سارا رحیمی| نظرات ( ) |