سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی نشانه

 

 

دل من آتشی دارد به جانش

 تنم خون می چکد از استخوانش

 و چشمانم پر است از خواهشی که

  نمی آید  دهانم  بر  زبانش 

 دل ِ من نرده بان می بندد از عشق

 و پل می سازد اندر لامکانش 

 تن ِ تو شبنمی نازک تر از گل

که بالا می رود از نرده بانش

چکیده بر دلم هر شبنم تو

و خامش می شود آتش به آبش 

 تو پایین میروی از پیچک عشق

و تنها میشود دل در خیالش

 دلِ من می شود یک قطره ی اشک

که با خون می چکد از دیدگانش 

و می گوید به دیدارش بیایی

به چشمانی که کردی ناتوانش 

 نمی بیند تو را با چشم ِ تاریک

بیا آهسته یک ساعت به خوابش


نوشته شده در یکشنبه 92/2/1ساعت 7:12 عصر توسط سارا رحیمی| نظرات ( ) |