بی نشانه
باد که میاد یادت بیاد ، سلام من طعنه نبود ترانه های عشق ِ من ، تئاتر ِ رو صحنه نبود باد که میاد یادت بیاد ، یه پیغومی تو دستشه برات با خون نوشته دل: آخه بگو این رسمشه ؟! باد که میاد یادت بیاد ؛ چگونه آشنا شدیم نگاهامون یکی شد و قاطی عاشقا شدیم یکی بودیم دو تا شدیم همراه و هم صدا شدیم تو قصه های سرنوشت لیلی و مجنونا شدیم با همدیگه قدم زدیم ، آینده رو رقم زدیم میونه ی زندگی رو با غصه ها به هم زدیم تو آسمون رها شدیم ، مثل ِ پرنده ها شدیم فکر نمی کردیم و حالا ، از همدیگه جدا شدیم چی شد که با این همه عشق یکدفعه بی وفا شدیم دلامونو دور زدیم و از عاشقی رها شدیم ؟!! چی شد که قلبامون شکست غم در رو روی ما نبست حصار ِ این فاصله ها ، اومد میون ِ ما نشست؟!! باد که میاد یادت بیاد یه روزی عاشقم بودی منم که مجنونت بودم ، تو هم شقایقم بودی لیلیِ سرنوشتِ من ، بگیر دوباره دستمو بگو نگاه ِ آشنات ، پر بده بال ِ خستمو !!!