سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بی نشانه

 

 

بوی گریه می آید ، ذهن قصه بارانیست

آب چشمه ی امشب اندکی گوارا نیست

 ابر غصه پوشانده روی ماه مخمل را

موسم بهاری کشت بدر ماه اول را 

کوچه های فروردین بوی نیمه شب دارد

 آسمان! چرا امشب ابر غم نمی بارد ؟!

سطر رو به پایان است شام آخرین  دیدار 

ناله ی پدر امشب کرده دیده را بیدار

ضجه میزند خانه، شکوه می کند دیوار پ

پیچکانه نیلوفر!  آه آسمان  بردار

بوی گریه می آید مادرم دلش خون است 

 میرود پدر فردا رسم عالم دون است 

 بوی خسته ی دست باد میزند سیلی

 حکمت خداوند است ؛ کرده گونه ام نیلی

 این نشان آرامش ؛ شب که میزند فریاد

 گم شده است در ذهنش تیشه ی غم فرهاد

 رنگ مشکی اش گویی گیسوان شیرین است

روزگار فرهاد از بودنش غم انگیز است 

شب؛ غرور وحشت زا در کمال آرامش

شب ؛ سیاه و هم توسن آسمان در چرخش

بوی گریه می آید آسمان غم انگیز است

جام اختران امشب از سپیده لبریز است !

 


نوشته شده در سه شنبه 92/2/3ساعت 6:47 عصر توسط سارا رحیمی| نظرات ( ) |